Wednesday, August 5, 2009

روز تحلیف - تجمع‌های اعتراضی در بهارستان و منطقه بازار

به‌رغم تدابیر شدید امنیتی، مراسم تحلیف محمود احمدی‌نژاد، با تجمع اعتراضی رو به افزایش در بهارستان، بسته شدن مغازه‌های نزدیک، پخش گاز اشک‌آور و دستگیری‌ها همراه شد. از بازار تهران نیز، ناآرامی‌هایی گزارش شده است.


به گزارش شاهدان عینی، احمدی‌نژاد به خاطر رعایت مسائل امنیتی با یک چرخبال در صحن بهارستان بر زمین نشست. خبرگزاری‌ها گزارش داده‌اند که نیروهای امنیتی از دیروز تدابیر امنیتی شدیدی را برای جلوگیری از تظاهرات معترضان در میدان بهارستان تدارک دیده بودند. خبرگزاری فرانسه از استقرار دست کم هزار نظامی و بسیجی در این میدان خبر داد.

احمدی‌نژاد در شرایطی از پیشبرد فرهنگ و هنر و ایجاد زمینه مشارکت زنان سخن گفت که در ۴۰ روز گذشته تعداد زیادی از فرهنگ ورزان، روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق زنان به زندان افتاده‌اند و خانواده‌های بیشتر آنان از سرنوشتشان بی‌خبر مانده‌اند.

تحلیف در شرایط غیرعادی

خبرگزاری‌های خارجی، به موازات مراسم تحلیف، به شرایط ویژه‌ای که این مراسم در آن برگزار شد پرداختند. خبرگزاری آلمان نوشت: «دهها هزار نفر علیه نتیجه انتخابات ایران دست به تظاهرات زدند، عده‌ای کشته و عده‌ای دستگیر یا مجروح شدند، تنها چیزی که رژیم نتوانست مانع از آن شود، سیل عکس‌ها در اینترنت بود. اما هیچکدام از این‌ها، کمک نکرد. محمد احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران باقی می‌ماند. او امروز سوگند یاد کرد». خبرگزاری آلمان ضمنا گزارش داد که معترضان، امروز در برابر بهارستان شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر دادند.

خبرگزاری رویترز از تجمع صدها معترض در برابر بهارستان خبر داد و نوشت: «صدها نفر در اعتراض به تحلیف احمدی‌نژاد در برابر ساختمان مجلس گردهم آمدند. شاهدان عینی از دست کم یک بازداشت می‌گویند».

خبرگزاری فرانسه نیز، در نخستین ساعات بامداد به وقت آلمان، پس از گزارش مراسم تحلیف و نقل برخی از گفته‌های احمدی‌نژاد، از درگیری میان نیروهای انتظامی و بسیج با تظاهرکنندگان خبر داد و نوشت: «پلیس و بسیجی‌های وفادار به دولت می‌کوشند صدها نفر را که در برابر مجلس تجمع کرده‌اند، متفرق سازند. شاهدان عینی از سردادن شعارهائی علیه احمدی‌نژاد گزارش می‌دهند. پلیس از گاز اشک‌‌آور استفاده کرده است. مغازه‌های نزدیک به مجلس همه بسته‌اند».

دستگیری هاله سحابی

حدود نیمروز به وقت تهران خبر رسید که هاله سحابی دختر مهندس عزت‌الله سحابی و از مادران صلح، در برابر بهارستان به وسیله لباس‌شخصی‌ها دستگیر شده و به وسیله یک پژوی یشمی رنگ به محلی نامعلوم انتقال یافته است. هاله سحابی ۵۴ ساله و مبتلا به بیماری قند است.

شاهدان عینی از دستگیری چند نفر دیگر نیز در بهارستان خبر دادند.

حدود ظهر به وقت تهران خبر رسید که بر تعداد جمعیت حاضر در میدان بهارستان و بازار تهران دم به دم افزوده شده است. یک شاهد عینی گفت که تعداد معترضان در میدان بهارستان به حدود ۵۰ هزار نفر رسیده و همچنان رو به افزایش است.

تا ساعت ۱۱ پیش از ظهر امروز متروها در ایستگاه بهارستان و ملت توقف نکردند. مسئولان نخست اعلام کردند که مترو دچار نقص فنی شده است، اما جعفر ربیعی مدیرعامل متروی تهران، در تماس با ایسنا این موضوع را رد کرد و گفت عدم توقف متروها، به دستور مقامات مسئول صورت گرفته است. مدیرعامل متروی تهران خبر داد که توقف و حرکت متروها در دو ایستگاه یاد شده، از ساعت یازده به حالت عادی بازگشته است.

Thursday, July 30, 2009


گزارش کامل از تظاهرات گسترده امروز در اصفهان

گزارش یکی از فعالین: امروز ساعت 6 بود که از طرف دروازه شيراز به طرف 4 راه نظر و 33پل راه افتاديم. به 4 راه نظر رسيدم هنوز خبر از هیچ تجمعی نبود. ولی حضور گسترده ی نیروهای انتظامی و مامورین کثیف اطلاعات به من نوید روزي حماسه آفرین مي دادند. به 33 پل رسيدم جو تقریبا امنيتي بود . داخل پارک شدم حدود 300 نفر از مردم جمع شده بودند ولی هنوز منتظر پيوستن افراد بیشتری بودیم. ساعت 6:45 بود ولی همچنان جمعیت به طور قابل توجهی در حال افزایش بود جمعیت از هزار بالا رفته بود. ولی مامورین نیرو انتظامی انگشت شمار بودند. شروع کردیم به روشن کردن شمع ها و در آوردن پلاکارد هایي که آماده کرده بودیم. و بعد از آن راه افتادیم به طرف پل آذر. در راه جمعیت همچنان در حال افزايش بود. با سکوت کامل و بالابردن انگشت هايمان به صورت 7 به کارمان ادامه دادیم و با شنیدن صداي بوق ماشین ها به پیاده رو رفتیم و مردم با دیدن جمعیتي انبوه به حمايتمان پرداختند. افرادی سعي در سر دادن شعار هايی بودند اما نتوانستند سکوت مردم را بشکنند.به پل آذر رسیديم و با دیدن مامورین در روبروي خود برای جلوگيری از خشونت و تغییر مسیر از هدف اصلی این تظاهرات که عزاداری برای شهدای جنبش در شنبه ی خونين بود تغییر مسیر به سمت 33 پل داديم تظاهرات به اوج جمعيت خود رسیده بود. ولی هنوز سکوت ما شکسته نشده بود در نیمه راه تعدادی سعی در شکستن سکوت و ايجاد دو دستگی داشتند در همین حال تعدادی انگشت شمار با باتوم سعی در پراکنده سازی داشتند. ولی مردم پراکنده و در محلی دیگر به هم پیوستند و به کارشان ادامه دادند.دوباره در کنار خیابان و با حمایت ماشین ها شروع کرديم به تظاهراتی آرام ولی ناگهان سکوت با صدای فریاد جوانی شکسته شد و نیرو ها به سوی آن جوان حمله ور شدند و چندي بعد مردم با هوهو به سوی مامورین رفتند و از آن جوان حمايت کردند ديگر مامورين از سکوت مردم به رنج آمده و خود نمی دانستند که باید چه کار کنند. بعد از ماجرای 18 تير امسال حتی فکر هم نمیکردند که امروز بیش از 2000 نفر جمع شوند تظاهرات به اوج هیجان خود رسیده بود. در همين حال در پشت سر خود تعدادي نیروي ضد شورش و در جلوی خود موتور سوار هايی با اسلحه های پينت بال و باتوم می دیديم ولی همچنان بعد از ضرب و شتم چند نفر به تظاهرات ولي با شعار هاي نیروی انتظامی حمایت حمایت نیروي انتظامی تو هم ايرانی هستی عزا عزاست امروز روز عزاست امروز. ولی ماموران بي رحم همواره به ضرب و شتم مردم ادامه می دادند. ماموران سعي در این داشتند که مردم را به وسط زاینده رود ببرند برای همین امر تعداد زیادی نیرو در طرف دیگر زاينده رود منتظر ما بودند ولی مردم باتوم را به جان خريدند و حاضر نشدند که در دام مامورين بیايند . جمعیت دوباره به طرف خيابان رفت و باز با حمایت ماشین ها مواجه شد. در کنار خیابان به کار خود ادامه دادیم باز شعار هایی چون نیروی انتظامي حمايت حمايت عزا عزاست امروز و... سر دادیم. جمعیت در 33 پل برای نیم ساعت متوقف شد و فقط به سر دادن شعار و مبارزه با مامورین مي پرداختیم . تعداد انگشت شمار مامورين اکنون دیگر به صد ها رسيده بود ولی مردم هم اکنون در حال مبارزه بودند و تعداد زيادي هم فقط به حمایت از راه دور ما با دست زدن و بوق زدن و... می پرداختند.جمعیت در حال مبارزه به طرف پل خواجو سرازیر شد و در راه نیز با مامورين مواجه شد و انبوه مردم دیگر در حال کاهش بود ....و در کل اصفهان نیز به لیست حماسه آفرينان امروز اضافه شد.

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
یکی از نجات یافتگان در مصاحبه با روز

آیا تجاوز هم در کاربود در کهریزک



ماجد، الف، یکی از دستگیر شدگان روز 18 تیر است. این دانشجوی بیست و چند ساله، پس از آزادی ازبازداشتگاه کهریزک در گفت و گو با روز از شرایط مخوفی گفته که بر این زندان حاکم است.

کی و در کجا بازداشت شدید؟

تقاطع اسکندری شمالی و خیابان انقلاب. دقیقا روبروی ایستگاه اتوبوس بی آرتی ایستگاه قریب. ساعت 6. 30.

چگونه بازداشت شدید؟

به همراه یکی ازدوستانم به درحال حرکت به سمت انقلاب و ازآنجا کوی دانشگاه بودیم. سرو صداهاورفت وآمد بسیار زیاد بود و مامی خواستیم زودتر به محل مورد نظر برسیم. ما می دیدیم که یگان های ویژه به سمت مردم یورش می آورند، برای اینکه با آنها روبرو نشویم از کوچه های فرعی عبورمی کردیم. درآنجا هم لباس شخصی ها و نیروهای بسیجی بودند واز همه خطرناکتر. بنابراین تصمیم گرفتیم به خیابان انقلاب برگردیم. در تقاطع اسکندری درگیری شدیدی بود. ما هم به مردم پیوستیم وحدود یک ساعت برای عبور از سد ماموران وپیوستن به موج سبزتلاش کردیم.

آیا شعار می دادید؛ یا سنگ پرتاب می کردید؟

بله. همه همین کاررا می کردند. در برابر چماق و گلوله چکار می توانستیم بکنیم؟ اصلا کسی برای غیر از این کار درآن محل نبود. دختران از خیابان های فرعی سنگ می آوردند وبه عنوان گروههای پشتیبانی عمل می کردند. خانواده های مستقر درمحل هم شربت و آب درست می کردند و به معترضان می دادند.

شما را شناسایی کردند؟

نه. من دریک حمله ناگهانی وغافلگیرانه به دام افتادم. درحالی که با نیروهای گارد ویژه درحال ستیز بودیم، ازخیابان اسکندری جنوبی موتور سواران لباس شخصی به سرعت وارد خیابان انقلاب شدند ومسیر ما را از پشت مسدود کردند و مارا گرفتند. هیچ فرصتی هم برای اطلاع رسانی دیگران به ما نبود.

چند نفر بازداشت شدند؟

بین ما، وقتی گاز اشک اور را زدند نزدیک به 10 یا 12 نفر را بازداشت کردند. وقتی گاز خوردیم هیچ کاری نتوانستیم انجام دهیم. ترکیبات گازی که ماموران به مردم می زنند بسیار متفاوت تر از گازاشک آور است به دلیل اینکه این نوع گاز به محض اصابت و استشمام باعث بی حالی و کدری دربدن می شود. وقتی این نوع گاز که حاوی سی او اس است به بدن وارد شود قدرت کاری و تصمیم گیری از بین می رود و به راحتی به دام خواهی افتاد.

پس از بازداشت درمحل انقلاب چه اتفاقی افتاد؟

درهمانجا و حین دستگیری مارا به شدت کتک زدند. یعنی درحالی که نمی توانستیم حرکت چندان زیادی را انجام دهیم(به دلیل گازگرفتگی) ناگهان 6، 7 نفر ریختند روی سرما و شروع کردند به ضرب وشتم. با با توم های الکتریکی ومشت ولگد؛ قدرت هیچ نوع دفاعی را نداشتیم.

دوستتان هم بازداشت شد؟

خیر. او هنگام قیچی مردم توسط نیروها برگشته بود تا به مجروحینی که گازخورده اند کمک کند.

بنابراین شما را به بازداشتگاه بردند.

بله. به ستادفرماندهی نیروی انتظامی درکارگرجنوبی.

آنجا چندنفر بودید؟

خیلی زیاد. قریب به 50نفر.

در آنجا هم شما را کتک زدند؟

نه.

تاچه زمانی شما را در آن جا نگه داشتند؟

تا نیمه های شب. فکرمی کنم ساعت 4 صبح بود که برای انتقال به جایی که بعدا فهمیدیم کهریزک است، ما راحرکت دادند.

همه را به کهریزک بردند؟

بله. با یک یا دو اتوبوس. دست و پاهایمان را زنجیر زدند، چشم هایمان را بستند وسوار اتوبوس کردند.

از اوضاع کهریزک بگویید.

وقتی رسیدیم اول از همه همگی مارا کتک مفصلی زدند. دوباره ساعت 6صبح بود که 13 الی 14 نفر ریختند سر ما و با فحاشی های بسیار رکیک ما را به باد کتک گرفتند. همه رابا باتوم های شوک آور زدند. بعد لختمان کردند و به رویمان آب پاشیدند و با کابل وزنجیر به ما یورش آوردند. آن موقع اغلب ما به دلیل بی خوابی و دردهای بدنی عملا بی جان شده بودیم و رمقی برایمان نمانده بود. با این برخوردها درمحوطه کهریزک توان بلند شدن هم نداشتیم.

به چه دلیل کتک زدند؟

بی دلیل. فحش می دادند ومی گفتند منافق، آشغال و هزاران فحش دیگر که گفتنی نیست.

شکل و شمایل آـنها چگونه بود؟

بسیار عادی. دقیقا شکل مردم عادی لباس می پوشیدند. حتی برخی شلوار لی به تن داشتند. برخی ریش وسبیل داشتند و بعضی هم نداشتند. یعنی اصلا تصویر خاصی نداشتند. ولی ازنگاه های غضب آلود و برخوردهای خشن شان معلوم بود که یا حسابی پول می گیرند و یا اینکه شستشوی مغزی شده اند و یا هردوی اینها.

وضعیت محل اسکان چگونه بود؟

افتضاح. سوله هایی ساخته بودند که بوی رطوبت درآن بیش از هرچیزی آزار می داد. دراین سوله ها تعداد زیادی کانتینر هست که برای نگهداری 5نفر ساخته شده. ولی همه مارا ریختند در این کانتینر های 5 نفره. حداقل 20 نفر در هر کانتینر. آنجاامکانات بهداشتی درحد صفر است. بازداشتگاه وسط بیابان است و داخل اآنها خیلی گرم می شود. هوای مناسب برای استشمام وجودندارد و خیلی ها مریض شدند.

برای دستشویی چه می کردید؟

همه 20 نفر را یک جا دستبند وپابند می زدند و به جلوی توالت ها می بردند. بعضی وقت ها هم از بیرون بردن خبری نبود برای همین در داخل کانتینرها، بوی تعفن همه چا پیچیده بود.

وضعیت غذا چطور بود؟

نزدیک 48ساعت چیزی به ما ندادند. بعد از آن فقط نان دادند. نان لواش بیات چند روز مانده. از همه سخت تر این بود که آب نداشتیم. آب را اززیر در می ریختند روی کف کانتینر تا لیس بزنیم. ما هم قسمتی را آماده کردیم تا آب در آنجا جمع بشود. جایی که کمتر جای پا روی آن وجود داشت. اما فهمان جا هم روز بعد آلوده تر شد و موقع کتک زدن بعدی، به کثافت کشیده شد.

یعنی در این مدت فقط نان خوردید؟

نه. گاهی اوقات به اصطلاح شیر هم می دادند که درآن کلی آب ریخته بودند. گاهی وقت ها هم سیب زمینی می دادند.

از شما چه می خواستند؟

هیچ. فقط کتک می زدند. هر روز چند نوبت. خیلی اوقات شب ها هم می آمدند و می زدند.

بقیه مدت روز چه می کردید؟

هیچی. از این صبح تا صبح بعد در این به اصطلاح سلول های کثیف بودیم. جا انقدر تنگ بود که تکان نمی توانستیم بخوریم، آن هم در حالیکه همه خونین ومالین بودیم. برای خواب هم نه پتو وجودداشت ونه بالش. زندانیان روی پاهای یکدیگر می خوابیدند.

درطول روز چندبار برای گردش و هواخوری بیرون می رفتید؟

گفتم که اصلا بیرون نمی بردند. محوطه آنجا خیلی کوچک بود وتعداد زیاد. فقط یک سوراخ، به اندازه یک وجب بالای سقف بلند بازداشتگاه محل نگهداری ما وجود داشت که فقط از نور آن متوجه زمان می شدیم.

شکنجه دیگری هم بود؟

بله؛ بسیاری را برای ساعات طولانی آویزان کرده بودند. خیلی ها را فقط کتک می زدند واین بهترین قسمت بود. عده ای را درانفرادی ها نگه می داشتند. دست وپای خیلی ها را درقیر داغ می سوزاندند. دندان خیلی ها در این مدت شکسته شد. بیشتر کسانی که به کهریزک رفته اند دندان سالم ندارند. کم سن وسال ها را برای اعدام به پای چوبه دارمی بردند، طناب را دور گردن آنها می انداختند ودوباره پائین می آوردند. بچه ها می مردند و زنده می شدند اما آنها در همان حال هم کتک می زدند وفحش های ناموسی بسیار زشتی می دادند. زندانیانی که قوی تر بودند از همان اندک غذا هم محروم بودندو بیشتر وقت در کانتینر می ماندند آن هم در حالیکه موش های زیادی را درسوله ها رها کرده بودند و...

و چی؟ آیا تجاوز هم در کاربود؟

متاسفانه بدترین قسمت شکنجه ها همین بود. کسانی راکه آرام تر و جوان تر بودند مورد تجاوز قرار می دادند. ما مرتب فریادهای این بچه ها را می شنیدیم.

شما به چشم خودتان دیدید؟

بله. 3 نفر از هم سلولی های من برایشان پیش آمد. هرسه زیر 22 سال داشتند. اینها را روزی یک بار می بردند. البته پس از آن آمپول هایی به آنهاتزریق می کردند که استراحت کنند!

آیا از آنها خبری دارید؟

بله. آزاد شدند.

کسی کشته شد؟

ازمیان افراد اتاق ما نه. اما در اتاق های دیگر چرا. خیلی از این هایی که خبر فوت شان را به تازگی اعلام می کنند، مدت ها قبل جان شان را از دست داده بودند. یعنی بین کشته شدن واعلام فوت آنها به خانواده ها چندروز طول می کشد.

چرا؟

برای اینکه از فاصله بازداشت آنها بگذرد و بگویند که مثلا فلانی بازداشت بوده وزیر شکنجه نمرده است. در حالیکه شکنجه ها به حدی بود که بسیاری از کشته شدگان همان روزهای اول کشته شدند.

هنگام آزادی به شما چه گفتند؟

چیزی نگفتند. از ما تعهد گرفتند. بعد عکس گرفتند. اثر انگشت و جزئیات افراد خانواده، محل سکونت زندانی وافراد درجه یک خانواده. بعد ما را رها کردند.

الان وضعیت جسمانی تان چگونه است؟

تحت درمان هستم. دنده های سمت راستم شکسته و همینطوردندان هایم. گوش چپم دچار افت شنوایی شده ولی درمجموع خوب هستم. زنده ام.

آیا باز هم به تظاهرات خواهید رفت؟

معلوم است؛ دارم خودم را برای سه مراسم آماده می کنم. اول چهلم نداآقا سلطان. دوم مراسم تنفیذ آقای رییس جمهور وسوم تحلیف او

Lets have free Iran and we love All Beautiful people of the World that are helping us Thank you
Iran,Tehran In 9/11 the world became America , Today the world is Iran
# http://darafsh1.blogspot.com/
# http://darafsh2.blogspot.com/
# http://darafsh3.blogspot.com/
# http://darafsh4.blogspot.com
# http://darafsh5.blogspot.com
# http://darafsh6.blogspot.com
# http://darafsh7.blogspot.com
# http://darafsh8.blogspot.com
# http://darafsh9.blogspot.com
# http://darafsh10.blogspot.com
# http://darafsh11.blogspot.com
# http://darafsh12.blogspot.com

# http://darafsh13.blogspot.com
# http://darafsh14.blogspot.com
http://darafsh.wordpress.com/
http://www.youtube.com/304darafsh
http://www.youtube.com/july25iran
http://www.youtube.com/esfahn

.